متن کامل مبحث پنجم نظام حکمرانی دینی تحت عنوان فقه نظام سیاسی

 

                                                    بسم الله الرحمن الرحیم

ما آخرین جلسه مربوط به فقه نظام سیاسی را اینجا ان شاءالله در پیش خواهیم داشت و امیدواریم بحث فقه نظام سیاسی را خلاصه ی خلاصه ی خلاصه و چکیده مسائل فقه نظام سیاسی را در این جلسات پی گرفته ایم ،در این جلسه به پایان برسانیم .

عرض کردم چکیده ی چکیده مسائل فقه نظام سیاسی است.

ما بنا نداشتیم و نمی شد در ۵ جلسه مسائل فقه سیاسی را بطور تفصیل بحث کنیم ! در کتاب فقه نظام سیاسی نسبتا این مسائل به تفصیل مطرح شده و کمی خلاصه تر آن در کتاب” نظریه ی حکومت در اسلام” هم طرح  شده است.کسانی که حوصله ی آن مباحث مفصل یا نسبتا مفصل فقه نظام سیاسی را نداشته باشند،  می توانند به این کتاب ” نظریه حکومت در اسلام ” مراجعه کنند .

ما در جلسه ی پیش عرض کردیم ،تبیین کردیم که مبانی حکمرانی در اسلام ، یعنی در اسلام دو پایه برای حکمرانی وجود دارد از نظر سیاسی: ۱. پایه مشروعیت ۲.پایه قدرت است . و گفتیم مشروعیت نظام یا مشروعیت حکمران نمی ت اند از غیر خدای متعال گرفته بشود ،اصلا حکمرانی هیچ منبعی غیر از خدای متعال عقلا نمی تواند داشته باشد. البته در شرع مورد تاکید قرار گرفته،گفتیمآیات کریمه ی قرآن تاکید بر این معنا دارد.

یکی از طلبه هایی که البته معمّم نبود در درس ما می آمد ، درس فقه نظام سیاسی؛ یک وقت به من گفت : که من قبل از این که در درس حضور پیدا کنم ،می گفتم :چرا اسلام  یا قرآن، به مسئله ی فقه نظام سیاسی یا به سیاست و حکومت نپرداخته است؟!!! ولی وقتی در این جلسات حاضر شدم ،فهمیدم که قرآن کریم از اول تا آخرش فقه سیاسی است.

این حرف درستی است ،از بسم الله الرحمن الرحیم سوره حمد فقه سیاسی است تا سوره ناس که ” مَلِک الناس ” است ،همه اش فقه سیاسی است.

پس مبنای مشروعیت خدای متعال است، باید هر کسی که حاکم می شود ،ماذون و منصوب از ناحیه ی خدا باشد و الّا طاغوت است.

این دو گانه در اسلام بعنوان یک مبنای مسلّم و از بدیهیات دین اسلام است و طاغوت یعنی همان حاکم یا حکمرانی که خودش را برتر از مردم قرار داده ،چون حکم می کند به مردم، فرمان می دهد بدون اینکه حق چنین فرمانی داشته باشد. اینجا طاغوت است.

مشروعیت از خداست. اما قدرت از مردم است. حالا ما باید مباحث مان را تعیین بکنیم که موجودیت نظام اسلامی از مردم است، در بعضی از تعابیر می گویند:” مقبولیت ” ، ما با این کلمه خیلی موافق نیستیم .چون می گوییم مردم در مسئله ی حکمرانی، در مسئله  سیاست قابل نیستند بلکه فاعل اند. اگر قابل بودند با واژه ی ” مقبولیت ” سازگار بود.

ما می گوییم بیش از این است.

مردم در یک نظام سیاسی اسلامی مردم، مُوجِد آن نظام سیاسی هستند و ادامه دهنده ی وجود آن نظام اند. یعنی علت فاعلی هم ” محدِثه”(ایجادکننده ) هم ” مُبقِیه” ( ابقاء کننده ) هستند ،نه اینکه فقط قبول کننده ی یک نظام باشند و یک قدرت ، نه !!! مشروعیت قدرت را خدا می دهد ولی فاعل این قدرت و موجِد این قدرت در خارج مردم اند.ما برای اینکه این مطلب توضیح داده بشود مثالی می زنیم همیشه می گوییم،  در همین رفتار های فردی مان، ما در رفتار های فردی مشروعیت رفتار رفتار را از چه کسی می گیریم؟از خودمان؟آیا این رفتار مشروع هست یا نه؟ من می توانم این لباس را بپوشم یا نه ؟ من می توانم در این مال تصرف کنم ؟ مجاز است یا نه ؟مشروع است یا مشروع نیست؟ که این روشن است که مشروعیت هر رفتاری را ما از خدا می گیریم .این مسلّم است .

در نظام اسلامی،  در شریعت اسلام آن مشروعیت رفتار را از خدآوند متعال می گیریم.

این که حلال و حرام یعنی چه؟ حلال و حرام یعنی مشروعیت یک رفتار فردی از خداست.

اما این رفتار را چه کسی بوجود می آورد ،چه کسی انجام می دهد ؟این که چه چیز را انجام بدهم یا ندهم ! خدا باید فرمان بدهد که مجاز است یا نه ! حلال است یا حرام است؟اما اگر حلال بود این حلال را چه کسی انجام می دهد؟خوب من انجام می دهم ،بغلش را من انجام می دهم ، فاعل ِ فعل من هستم ،فاعل فعل انسان است ، اما انسان فاعل فعل است و نه تعیین کننده مشروعیت فعل.

گفتیم: فعل مشروعیت خودش را از یک منبع قبل الانسان می گیرد .انسان وقتی می خواهد فعلی را انتخاب کند ،یا رفتاری را ! اول باید معلوم شود این مشروع است یا نیست.

بعد از اینکه مشروعیت فعل معلوم شد آن وقت تازه باید فعل ایجاد شود.

به دلیل اینکه من این فعل را انجام می دهم ، نمی تواند این فعل مشروع باشد؛ این مبنای هم دمکراسی دارد هم استبداد .

گفتیم: دمکراسی و استبداد هر دو یک ریشه دارند ،هم دمکراسی، هم استبداد، هر دو می گویند چون ما می خواهیم پس این فعل مشروع است!!!

می پرسم در استبدادِ در یک حکومت استبدادی ، ای حاکم!!! این کاری که داری انجام می دهی چرا انجام می دهی؟به چه دلیل کار درستی است؟ می گوید: خودم می خواهم،چون من خواستم .

منطق آن را قرآن کریم تبیین می ،در آیه کریمه ای که از قول فرعون است: ” ما اریکم الا ما اری و ما اهدیکم الا سبیل الرشاد ” یعنی به دلیل اینکه من می خواهم، می شود مشروع!!!

حالا گاهی یک فرد می خواهد ، و بدلیل خواست او می شود مشروع ، گاهی یک جمع می خواهند و بدلیل خواستن  آنها میشود مشروع !هر دو آنها غلط است. مشروعیت دلیلش خواستن انسان نیست، بلکه خواستن انسان باید مشروع باشد تا انسان بخواهد و باید مشروعیت قبل از خواستن انسان باشد.

این را توضیح دادم مفصل هم توضیح دادم.

خوب بعد از اینکه مشروعیت یک رفتار از سوی خدای متعال معلوم شد ، حالا این رفتار را چه کسی انجام می دهد؟

منِ انسان هستم که آن را انجام می دهم! پس موجودیت فعل از من است نه مشروعیت!!! این رفتار فردی است،در رفتار های جمعی هم همینطور است.

این را هم گفتیم: حکومت و نظام، اساسا یک مقوله ی جمعی است.این یک رفتار جمعی است.

نظام با رفتار تک فردی به وجود نمی آید، گفتیم: تا جمعی بوجود نیاید نظام به وجود نمی آید و گفتیم: اقلّ الجمع هم دو نفر است.یکی امام باشد و یکی ماموم .

لذا در روایات ما و همچنین در روایات اهل سنت آمده است.

در روایات ما آمده که می فرماید:” لو لم یبق فی الارض الا اثنان لکان احدهما الحجه ” اگر روی کره ی زمین بیش از دو نفر باقی نمانند یکی از آن دو امام بر دیگری است.

در روایات اهل سنت هم در صحیح مسلم این عبارت آمده که :” الائمه من قریش ما بقی من الناس اثنان ” اگر ی زمین بیش از دو نفر باقی نمانند یکی از آن دو امام است و آن امام باید از قریش  باشد.

پس امامت که می گوییم: امامت یعنی نظام، امامت یک فعل دسته جمعی است که اقلّ جمعیتی که این فعل را انجام می دهند دو نفر اند ،یکی امام و یکی ماموم .

چون گفتیم : حکومت قِوامش به فرمان است ، باید یک فرمانروایی باشد و فرمانی صادر بشود ،از یک فرمانروا و یک فرمانبری باشد.قِوام هر نظام به این دو عنصر است : ۱. فرمانروا یا فرمانده که فرمان بدهد ۲. فرمانبر

یکی امر و نهی کند و دیگری امر و نهی را اطاعت کند.

لذا گفته ایم: هر جا بحث اطاعت است ،معنی اش این است که یک” آمر ” و یک ” مامور” ی وجود دارد و آمری فرمان می دهد و یک ماموری فرمان می برد .پس حکومت یک رفتار جمعی است.

این رفتار جمعی باید معلوم شود که حلال است یا حرام است!یعنی به اصطلاح ما مشروع است یا نامشروع؟

مشروع بودن آن را باید خدا تعیین کند، که مشروع است من از فلانی اطاعت کنم یا نه ؟!!! من از فلانی اطاعت کنم یعنی او را به حاکمیت پذیرفته ام.

هر نوع فرمانی اطاعت شود یعنی چه؟یعنی یک نظام سیاسی بوجود آمده است.یعنی فرمانروایی دارد و یک فرمانبر. اگر من بخواهم از فرمان کسی اطاعت کنم باید معلوم شود که مشروع است یا مشروع نیست، حالا اگر معلوم شد که مشروع است!  اگر اطاعت کردم آن وقت این نظام شکل می گیرد .یعنی اطاعت حاصل شده است.

ما گفتیم: بعد از این که ” مشروعیت ” یک نظام ثابت شد یا بگوئید ” مشروعیت ” فرمانروا و فرمانش ،یعنی اطاعت واجب است.

حالا اگر این اطاعت بخواهد انجام بگیرد یعنی چه؟ یعنی این نظام عملیاتی می شود، وجود پیدا می کند! چه کسی به این نظام وجود می دهد؟مردم اند، که به این نظام وجود می دهند. با اطاعت شان از فرمان ِ فرمانروا. البته گفتیم هم با اطاعت هم با نصرت شان .این رابطه ی بین مردم و فرمانروا یا بگوئید آن فعلی که ، با آن فعل حکومت به وجود می آید در اسلام و نظام اسلامی، آن رفتار ایجادکننده ی یک نظام حکومتی، رفتار مبتنی بر دو پیمان است:  ۱. پیمان اطاعت ۲. پیمان نصرت!!!

پیمان اطاعت که در آیه کریمه آیه ۷ سوره مائده : ” واذکروا نعمه الله علیکم و میثاقه الذی واثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا واتقوا الله ان الله علیم بذات الصدور ” و در آیه ۲۸۵ سوره بقره :” آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله ….و قالوا سمعنا و اطعنا …” این تذکیر است به همین میثاق ، که در آیات بسیاری در قرآن کریم بر این میثاق تذکر داده شده است.

در روایات هم خیلی آمده ، مخصوصا در روایات اهل سنت ، این در منابع اهل سنت بیشتر آمده ،تا منابع شیعه که از چند نفر از صحابه روایت شده که : ” بایعنا رسول الله صلی الله علیه و آله علی السمع و الطاعه فی العسر و الیسر والمنشط و العماره و علی اثره علینا و علی ان لا ننازع الامر اهله الا ان تروا کفرا بواحا عندکم من الله تعالی فیه برهان ….” ما با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردیم ،بر طاعت یعنی میثاق اطاعت.

این که در قرآن کریم خیلی تاکید شده روی مسئله ی وفای به میثاق ، آن میثاقی در قرآن بیشتر مورد توجه است ،این میثاق است،که می فرماید در سوره رعد آیات ۱۹ و ۲۰ و ۲۱: ” انما یتذکر اولوالباب/ الذین یوفون بعهدالله و لا ینقضون المیثاق / والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل…” این قطع ” امر الله بما ان یوصل ” همین است ،حتی این رابطه اطاعتی است ” و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب ”

در آیه ۲۵سوره رعد :” و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک و لهم سوءالدار ”  لعنت در قرآن کریم به نقض میثاق همین گونه است، یک میثاق است ، میثاق دوم ،میثاق نصرت است.

گفتیم: اطاعت کافی نیست،  یک وقتی در این جلسات درس به ما ایراد گرفته شد از سوی طلبه ها، که چطور می شود اطاعت باشد ولی نصرت نباشد.

میثاق اطاعت مگر همان میثاق نصرت نیست؟ میثاق نصرت در آیه ی کریمه ی ۱۱۱ سوره توبه :” ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون ….” یا خیلی آیات دیگر مثل آیات مربوط به جهاد به اموال و انفس است.در سوره صف آیه ۱۰ :”یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم ، تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم….” یا در سوره توبه آیه ۲۴می فرماید:” قل ان کان آباءوکم و ابناءکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احبّ الیکم من الله و رسوله و جهادا فی سبیله….” اینها همه اشاره به میثاق نصرت است. یکی از طلاب سوال می کرد که می شود اطاعت باشد ولی نصرت نباشد؟بله شما آیات سوره ی توبه را ملاحظه کنید ،اصلا آیات سوره توبه خیلی عجیب است. .

در بعضی آیات سوَر دیگر آمده است، اما مخصوصا در آیات سوره توبه و در سوره ی انفال هم آیاتی است که به آن اشاره شده است.

در رابطه با این مسئله در سوره نساء آیه ۸۳:” ولو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم ولو لا فضل الله ….” کسانی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می آمدند و استنباط و استیذان می کردند که به جهاد نروند ، با اذن رسول خدا !!! و گاهی هم بهانه می آوردند ، در آیه ۱۳ سوره احزاب :” …و یستاذن فریق منهم النبی یقولون انّ بیوتنا عوره و ما هی بعوره ان یریدون الا فرارا ” می گفتند: خانه و خانواده مان سرپرست ندارند و بچه ها و خانواده مان بی سرپرست می مانند ،از اینها ،قرآن کریم به کسانی که می آیند اذن می گیرند ،از رسول خدا اذن می طلبند از رسول خدا ، که جهاد نروند ،گاهی هم رسول خدا اذن می دادند تا جایی که به رسول خدا عتاب شده است که در سوره توبه آیه ۴۳:” عفا الله عنک لم اذِنتَ لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین ” البته این اذن رسول خدا، اذن مجاز بوده است از سوی خدا،مبتنی بر سعه ی صدر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و آن عطوفت و محبتی بوده که داشته اند ،اذن می داده به طرف ،که نمی خواهی جهاد بیایی !خوب نیا ،اما اگر اذن بدهد این معنی اش این نیست که آن فرد تکلیفش را انجام داده ، اذن که گرفته یعنی میثاق اطاعت را نافرمانی نکرده ، اما میثاق نصرت را نافرمانی کرده است.این را هم قبلا گفته ایم که در شب عاشورا یکی از اصحاب سید الشهداء آمد خدمت حضرت عرض کرد : وقتی دید که حضرت محاصره شده است ،این مبارزه به کجا خواهد انجامید، به خاطر همین گفت: آقا اجازه دهید، فردا تا آنجایی که بتوانم از شما دفاع کنم و شما را نجات بدهم از دست دشمن و با شما باشم ،اگر دیدم نمی توانم کاری بکنم اجازه بدهید من بروم !!!حضرت سید الشهداء به ایشان اجازه دادند ، برو.فردا وقتی شدت پیدا کرد، محاصره ی سیدالشهداء وعده ای از اصحاب کشته شدند و شهید شدند ، دید که نوبت به سیدالشهداء هم خواهد رسید، این اسبش را جایی گذاشته بود،سراغش رفت و سوار شد و تاخت و رفت !!! این رفتار، رفتاری است که میثاق اطاعت را نافرمانی نکرده ولی میثاق نصرت را نافرمانی کرده است. این میثاق اند که اگر این دو میثاق شکل گرفت ، یعنی اگر مردم به این دو میثاق عمل کردند ، چه اتفاقی می افتد؟حکومت اسلامی وجود پیدا می کند و تداوم پیدا می کند.

لذا می گوییم مردم علت محدثه( ایجاد کننده ) و علت مبقیه( تداوم دهنده ) نظام اسلامی اند، نظام سیاسی اسلام با فعل مردم هم فعل احداثی هم فعل ایجادی، هم فعل القایی،  لذا اگر مردم ایجاد کنند حکومت اسلامی را با اطاعت و نصرت ابتدائی اش اما در این اطاعت و نصرت دوام نیاورند ، مثل آن اتفاقی که در زمان امام مجتبی علیه السلام رُخ داد!!!در زمان امام مجتبی علیه السلام چه اتفاقی افتاد؟ این اتفاق افتاد که آن اطاعت و نصرت که باید از امام داشته باشند تداوم نیافت ،لذا حکومت امام مجتبی علیه السلام عملا تداوم نیافت. مشروعیت تنها منشاء وجود نمی شود، برای یک حاکمیت یا یک نظام سیاسی، باید اطاعت و نصرت باشد، یعنی باید فعل مردم باشد ، مردم باید فاعلیت این نظام را به عهده بگیرند، ایجادش را به عهده بگیرند.

چه ایجاد ابتدائی و چه ابقائی. لذا مردم موجِداند نه تنها قابل. این طور نیست یک چیزی عرضه بشود به مردم و مردم آن را بپذیرند و قبول کنند یا نکنند.

مردم نقش قابل ندارند در نظام اسلامی، مردم نقش فاعل دارند در نظام اسلامی به تعبیر ما.

این اساسی است، حرفی که ما می زنیم یعنی حرف دم دستی نیست.

این همان سرّ تاکید حضرت امام (ره) است یا مقام رهبری( مُدّظله العالی ) است ،به حضور مردم در صحنه است. حضور مردم در صحنه به معنی حمایت است، به معنای نصرت است. لذا شرکت در انتخابات نصرت است،  کمک به جبهه نصرت است. مقاومت چیست؟مقاومت در حقیقت روش اِعمال این نصرت است ، که ما از آن به مقاومت تعبیر می کنیم؛ حالا این مقاومت چه مقاومت نظامی باشد ،چه اقتصادی چه فرهنگی!!!

مقاومت اصلا به معنی وفاء به میثاق نصرت با خوای متعال و بعد از خدا ، ولیّ خدای متعال، وفای به میثاق نصرت، به مقاومت است که همان ، حمایت میدانی و حمایت عملی از رهبری الهی و از حاکمیت اسلامی است.

این یک توضیحی بود برای آنچه که در جلسه ی پیش عرض کردیم که مشروعیت نظام را خدا می دهد،  اما موجودیت نظام از مردم است.

گاهی گفته می شود مجلس شورای اسلامی! فرض کنید، اساس نظام جمهوری اسلامی است یا عباراتی از این قبیل ،همه اشاره به این نقش اساسی مردم در نظام حکومتی اسلام است، نقششان اساسی است. نقششان،  نقش اول است نه نقش دوم ، نقششان،  نقش ایجادی است.

هم ایجادی و هم ابقائی.  حالا این در رابطه با اصل نظام اسلامی است.

بحث غیبت و حضور امام را باید مطرح کنیم!خوب! آن زمان که امام معصوم حاضر است،  تکلیف معلوم است ، حالا بر مبنای ما ، که نظریه ما نظریه ی شیعی است ، در حاکمیت و معتقدیم که از سوی خدای متعال،  رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بعد هم ائمه اطهار علیهم السلام،  ائمه ی اثنی عشری، منصوب اند به نصب خاص، برای رهبری و فرمانروایی این که می فرماید، دلیلش هم خیلی روشن است،آیه ی کریمه ۸۰ سوره نساء:”من یطع  الرسول فقد اطاع الله…” نصّ نصب است.  اطاعت رسول، اطاعت خداست .

آیه کریمه ۵۹سوره نساء:” …اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ….”  نصّ در نصب رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام برای حاکمیت است،”  اولی الامر  ” هم تبیین شده، که چه کسانی هستند.

اینها نصّ است ،نصّ بر نصب است. خوب!اگر امام حاضر باشد ،معلوم است که او حاکم است و او حق فرمانروایی دارد ، و از او اطاعت کرد و او را حمایت کرد.خوب! اگر امام غائب شد ! در زمان غیبت چه؟ اینجا دو بحث داریم :

بحث اول اینکه ( بحث کلامی است ،که فقط به آن اشاره می کنیم و نمی خواهیم به آن بپردازیم ) حضور و غیاب امام یا حضور و غیبت امام چه قانونی و چه سنتی دارد؟آیا سنت پذیر است؟ آیا طبق قانونی این کار انجام می شود؟ یا همین طور اتفاقی یک شرایطی پیش بیاید که امام غیبت کند؟

ما در این کتاب بسیار مهم ( البته به زبان عربی است) ” سُنن القیاده الالهیه فی التاریخ ” سنتهایی که حاکم بر رهبری الهی است ، در طول تاریخ ؛ سنتهای تاریخی حاکم بر رهبری،آنجا ما گفتیم: که یکی از سنتهای مهم ، سنت حضور و سنت غیبت است.

چه زمانی امام حاضر می شود و چه زمانی غیبت می کند؟این قاعده و سنت دارد.آنجا به تفصیل توضیح داده ایم.

اجمالا عرض می کنم که گفتیم: هر جا امام ، جانش به شکلی تهدید بشود که اگر بخواهد حاضر بماند ،به هیچ وجه رسالتش را ادا نخواهد کرد،  چون او را می کشند و تمام می شود!!!

رسالتش چیست؟رسالتش اقامه ی حکومت خدا بر روی زمین است،  اگر حضور امام به جایی منتهی شود که او را بکشند و در نتیجه دسترسی جامعه ی بشری برای همیشه به حکومت عدل اسلامی از دست برود و امکان برقراری حکومت اسلامی با رهبری معصوم علیه السلام منتفی بشو ، اگر چنین شد ،قطعا امام غیبت می کند.

مخصوص به امام زمان نیست! امامت مخصوص به دوران بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست.

امامت یک رشته ای بوده ،که از اول پیدایش بشر ،امامت بوده تا آخرش هم ،امامت ادامه خواهد داشت ؛ منتها گاهی امامت همراه با رسالت است یعنی رسول امام است، نبی امام است . در دوران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا رسول اکرم زنده بودند ،امامت به عهده رسول اکرم بود و بعد از رسول اکرم امامت ادامه یافت و رسالت پایان یافت.

ما چیزی که داریم ختم رسالت است ، ختم نبوت است.اما امامت ادامه دارد . این بحث کلامی است و نمی خواهیم الان به آن بپردازیم.

بحث دیگری که در رابطه با غیبت معصوم داریم این است که آیا با غیبت معصوم ، ماموریت امام پایان پیدا می کند؟آیا غیبت به معنای پایان ماموریت است؟این را ما در مباحث فقه سیاسی توضیح داده ایم،  که غیبت امام پایان ماموریت امام نیست.

غیبت امام به معنی این است که یک شرایطی پیش آمده که در این شرایط، مباشرت امام مقدور نمی باشد ، اما مدیریت غیر مباشرتی اش مقدور است ، اگر مدیریت غیر مباشرتی اش مقدور بود ، بر او واجب است که این مدیریت غیر مباشرتی را انجام بدهد، کارش امامت است. معنی امامت یعنی کار امامتی خودش را باید انجام دهد .

حالا شما فرض کنید ،یک ماموریت به عهده ایشان است ، یک مانعی پیش آمده که اجازه نداد شما به طور مستقیم مباشرت کنید در اجرای ماموریت!!!

معنی اش این نیست که ماموریت شما پایان یافته است! شما باید ماموریت خود را از طریق غیر مستقیم انجام دهید .

امام مامور است،  ماموریت به چه چیزی دارد؟ماموریت امام چیست؟ آیا ماموریت امام این است که دعا کند فقط بیماران شفا پیدا کنند؟ آیا ماموریت امام این است که فقط واسطه ای بین ما و خدا ، در نماز و دعا باشد؟ یا ماموریت امام اساسا اجرای حکم خدا در جامعه ی بشری است؟!!!

این ماموریت امام است و این خیلی هم روشن است که ماموریت امام این است!

چرا و از کجا روشن است؟ از ” اطیعوا ” می فرماید :” اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ” .

“اطیعوا ” یعنی چه؟ این ” اطیعوا ” روشن می کند ماموریت امام را !

ماموریت امام، فرمان است ، فرمان بدهد که اطاعت کنند!!! یعنی اینکه فرمان بدهند تا فرمان خدا اجرا بشود، فرمان او فرمان خداست. از پیش خود فرمان نمی دهد .

فرمانی که باید بدهد،این که ” اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ” ” اطیعوا ” در چه امری؟

“اولی الامر ” که می گویند ،امر کدام آمر؟ صاحبان امر؟ مگر امامان هم صاحبان امر نیستند؟ مگر ما در زیارات نمی خوانیم که شما ائمه  معصومین علیهم السلام ” اولی الامر ” هستید ؟ اصلا می گوییم ” مطیع لکم ” “مسلّم لامرکم ” ” متّبع لکم ” اینگونه عبارات که در زیارات ، همه ی زیارات ما ، در حقیقت به نحوی تعلیم فرمانبری از فرمان امام است.

امام فرمانروا است و صاحب فرمان است.

در زیارت جامعه کبیره که می فرماید ” ساسه العباد ” یعنی چه؟ یعنی فرمانروایان مردم اند ! فرمان دست آن هاست.

وقتی امام صاحب فرمان است پس این کار امام است.

معنی فرمان چیست؟  یعنی فرمان بدهد و اجرا کند ،یعنی فرمان خدا را اجرا کند.

اگر ماموریت امام این است که فرمان خدا را تبیین و اجرا کند، این ماموریت امام است.  اگر امام نتوانست بدلایل اجتماعی،  سیاسی، مخصوصا امامی که امام آخِر است . امام آخِر هیچ گزینه ای وجود ندارد. اگر امام آخِر به قتل برسد، معنی اش چیست؟ این است که برای همیشه برقراری حکومت خدا با امامت امام معصوم عملی نشود، اگر چنین شود !عذاب الهی نازل می شود.

در سوره انفال آیه ۳۳:” و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون ”

” یستغفرون ” یعنی بازگشت به خداست ” و انت فیهم” یعنی اولا تو حضور داشته باشی و ثانیا اطاعت کنید.

در سوره نساء آیه ۶۴: ” و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدواالله توابا رحیما ” یعنی تا چنین باشد عذاب نازل نمی شود.در کتاب ” سنن القیاده الالهیه فی التاریخ ” اشاره کرده ایم و بحث شده است که سنت الهی این است که اگر در جامعه ی بشری یکی از دو حالت وجود داشته باشد،  یا حالت اجرای حکم خدا به تبعیت امام ، یعنی اطاعت از امام یا اگر اجرای حکم خدا و تبعیت از امام و برپایی حکومت عدل،  الان عملی نمی شود ،فرصت عدل وجود داشته باشد.

یعنی امام باشد ، و اگر این نسل از امام الهی تبعیت نمی کنند ،نسل بعدی تبعیت کنند.اگر امام قبل از امام آخِرین شهید بشود، فرصت عدل همچنان باقی است.امام بعدی وجود دارد، مردم می توانند از امام بعدی اطاعت کنند .

اما امام آخرین،  آخرین فرصت عدل است.اگر امام آخرین به شهادت برسد و حکومت عدل اجرا نشود، جامعه ی بشری منقرض می شود، یعنی قانونی که بر جامعه ی نوح جاری شد که در سوره نوح آیه ۲۶:” و قال نوح ربّ لاتذر علی الارض من الکافرین دیّارا” خدایا عذاب تو بر این قوم باید نازل شود .

گفتیم : انبیاء الهی وقتی در خواست نزول عذاب می کنند،  این درخواست شان از باب خستگی یا تشفّی یا انتقام گیری یا خشم و غضب و امثال اینها نیست؛ بلکه وقتی انبیاء

تقاضای عذاب می کنند ، معنی اش این است که خدا به او می گوید الآن وقت نزول عذاب برای این قوم است ،ولی باید تو درخواست کنی ، و این یک فلسفه ای دارد .و وقتی می گوید : ” ربّ لا تذر…” یعنی سنت الهی به اینجا رسیده است!چرا؟ چون این قوم را اگر عذاب نکنی ، این قوم تا روز قیامت هم بمانند ،از این قوم هیچ فرصت عدلی بر نمی آید و اگر چنین شد، عذاب باید نازل شود.

اگر در جامعه ی اسلامی چنین عاقبتی نازل می شد، اگر چنین سرنوشتی پیدا می کرد !جامعه ی اسلامی نابود می شد .

لذا ما این را در فلسفه ی قیام سید الشهداء، همین بحث را آورده ایم ،که اصلا یکی از مهم ترین فلسفه های قیام ایشان ،احیاء فرصت عدل است. یعنی سیدالشهداء با قیامش فرصت عدل را در جامعه ی بشری زنده کرد.

نتوانست عدل را اقامه کند ،حکومت عدل بر پا نشد ،اما فرصت عدل پیدا شد .

امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف حضورش ، یعنی حضور پشت پرده ای ایشان ، فرصت عدل است.بنا براین پشت پرده بودنشان و غیبتش فرصت عدل است.بنا بر این پشت پرده بودنشان به معنای پایان یافتن ماموریت امامت نیست.پس باید چه کند؟این ماموریت را باید اجرا کند در حد مقدور!در حد مقدور اجرای ماموریت امام این است که از طریق وکلا و نوّاب این کار را انجام دهد.

اگر تعیین نائب خاص مقدور بود ، که انتخاب می کنند ، اگر نبود، نائب عام تعیین می کنند.

اینجاست که به نیابت  عامه می رسیم . نیابت عامه یعنی چه ؟ یعنی امام معصوم به طور عام افرادی را نائب خودش قرار بدهد و بایک سری شرایط. به این می گویند نیابت عامّه!

اینجا بحث ” نصب عام” پیش می آید . این نیابت عام یعنی چه؟ امام حاکمانی را نصب کند که کار خودش را در دوران غیبت انجام دهند، اما نه نصب خاص!

در دوران نوّاب خاصه امام ، نوّاب اربعه نصب شدند که نصب خاص بود. بعد از دوران نوّاب اربعه(غیبت کبری) دوران نصب خاص تمام شد و نصب عام شروع شد.

امام (ره) در اینجا مطلب دقیقی دارند ،می فرمایند:” اصولا نصب الهی برای فرمانروایی دو جور نصب است،یعنی از همان آغاز که خدای متعال نصب می کند حاکمی را ، دو نوع نصب دارد : یک نوع نصب خاص ،یعنی می گوید : فلان کس! در سوره ص آیه ۲۶ :” یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله..”  یا در آیه ۸۰ سوره نساء:” من یطع الرسول فقد اطلاع الله و من تولّی بما ارسلناک علیهم حفیظا” یا در آیه ۵۹ سوره نساء:” یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…” اینها همه نصب خاص هستند .

افراد خاصی را خدای متعال نصب می کند ، و یک نوع نصب عام است که هر عالِمِ به فرمان و امر خدا که عامل باشد و عادل باشد که در بیان این فرمان و در اجرای این فرمان امین باشد او منصوب است از سوی خدا .

دلیل بر این نصب عام هم در قرآن کریم است هم در روایات .

در آیات متعددی که در نظریه ی حکومت به آن اشاره کرده ایم ، در فقه نظام سیاسی مفصل مطرح کرده ایم .

مثلا در آیه کریمه ۴۴ سوره مائده :” انا انزلنا التوریه فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا و الربانیون و الاحبار بما استحفظوا من کتاب الله….” ما تورات را نازل کردیم که حکمرانان به این تورات : نبیون و ربانیون و(اوصیای نبیون ) هستند و احبار که علما هستند. بعد آیه ” تعلیل ” می آورد .( در اصول می گوییم حکمی را که خداوند بیاورد و در این حکم علت را بیان کند ، این به معنای آن است که اینجا یک حکم عامی ،بر اساس آن علت بیان می شود.

حکم عام! اعم است  از حکمی که در متن آمده است .

” بما استحفظوا ” این ” باء” در اینجا ” تعدیه ” نمی تواند باشد .(در باء  تعدیه می گوییم مفعول را به فاعل مرتبط می کند  مثل ” اُحکم الله بکتاب ”  گاهی ” باء ” برای ” تعلیل ” می آید .

چون در ابتدا فرمود:” یحکم بها النبیون ” آنجا ” باء” تعدیه است ، یعنی کلمه حکم بوسیله باء تعدیه شده که حکم به چه می کنند؟ حکم به تورات! ” بما استحفظوا ” باء تعدیه نیست به معنای علت(تعلیل) است ، یعنی به سبب ” استحفظوا” یعنی کتاب خدا را و علم به کتاب خدا را نزد آنان قرار دادیم .

” شهداء ” : شاهد در قرآن کریم به معنای الگو ، عامل به تمام معنای کتاب خداست. همین ” استحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء” یعنی عالمان به کتاب و عاملان به آن ، اینها را ما حاکمان قرار داده ایم چون می گوید: ” نبیون و ربانیون و احبار ” به علت عالم بودن به کتاب و عامل بودن به آن ،ما حاکم قرار دادیم. به این علت حاکم قرار دادیم.

اگر به این علت حاکم قرار دادیم پس معنی اش این است که آن کسی که حاکم است به کتاب ، در یک نصب عام ، عالم و عامل به آن است.

ولی نبیون و احبار چون عالم عامل بودند اینها را به نصب خاص تعیین کردیم منتهی بدلیل اینکه آنها نسبت به آن نصب عام هستند .

در سوره نحل ، در سوره شعراء آیه ۱۰۷ و ۱۰۸ :” انی لکم رسول امین / فاتقوا الله و اطیعونِ ” همه ی پیام انبیاء در طول تاریخ این بود.

در سوره شعراء مراجعه کنید ،می فرماید: ما نوح را فرستادیم ، صالح را فرستادیم،  هود ، لوط ، شعیب را فرستادیم، همه ی اینها حرفشان یکی بود. به مردم چه می گفتند: ” اتقواالله و اطیعونِ ” تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت کنید. یعنی من فرمانروا هستم،  بعد دلیل اینکه من فرمانروا هستم چیست؟ این است که من رسول هستم ، رسول هم یعنی پیام خدا را می آورم ، و علم به فرمان خدا نزد من است و و دیگر اینکه امین بر فرمان هستم ،یعنی همان فقیه عادل ” انّی لکم رسول امین فاتقوا الله ”  این ” فاء ” تفریع است ،چون من رسول امین هستم “پس” از من اطاعت کنید.

معلوم می شود آنچه علت اطاعت است و علت وجوب اطاعت، عالم بودن و امین بودن به فرمان خدا است.

از این آیات و روایات فراوان است.

مثلا این روایت که تقریبا می شود ادعای تواتر کرد و لااقل استفاضه ی این روایت محرز است که رسول خدا فرمودند : ” اللهم ارحم خلفائی! قیل : و من خلفائک؟ قال : الذین تاتون بعدی و یرون حدیث و سننی ” ” خداوندا خلفای مرا بیامرز!گفته شد: خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: کسانی که بعد از من می آیند و احادیث مرا روایت می کنند و سنت من نزد آنان است.”

یعنی فقهاء خلفای من هستند.  این روایت را هم از منابع شیعه هم از منابع اهل سنت آوردیم، در کتاب فقه نظام سیاسی آورده ایم،  و این روایت به شکلی در روایات اهل سنت آمده است.

در منابع شیعه چند سند دارد . در کتاب نظریه ی حکومت در اسلام اسناد آن را آورده ایم،  که هم در معانی الاخبار هم در عیون اخبارالرضا و هم در من لا یحضره الفقیه و هم در امالی شیخ صدوق چند سند برای این حدیث ذکر شده است.

این حدیث نصب عام است ،که خلفای من عالمان به دین اند. علمای دین ، علمای به سنت من ، اینها جانشین من هستند. روایت دیگری هم هست که مقبوله ی عمر ابن حنظله که می فرماید: ”  انظروا الی من کان منکم قد رُوی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فارضوا به حکما فانّی قد جعله علیکم حاکما بحکمنا فلم یقبله منه فانّما بحکم الله استخف و علینا ردّ و الرادّ علینا الرّاد علی الله و هو علی حد الشرک بالله …””

فردی از امام صادق علیه السلام سوال می کند که بین اصحاب ، گاهی اختلافی می شود .ما برای اختلافی که بین اینها رخ می دهد به چه کسی رجوع کنیم ؟ می فرماید: آن گروه که عالم به روایات ماست و عالم به علم ماست و عالم به حلال و حرام ماست.ما این را بر شما حاکم می کنیم.

این ” جعلته” در حقیقت جعل ” تاسیس ” نیست بلکه جعل ” امضایی” است ، یعنی همان ،جعل رسول خدا ،یعنی جعلی که رسول خدا فرمودند:” خلفائی الذین یاتون من بعدی ” آن جعل به وسیله ی حضرت امضاء شده است ” و انی قد جعلته علیکم حاکما”.

یکبار دیگر از طرف امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف امضاء شده است آنجا که فرمودند :” … و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله ”

ما باید احادیث را با هم بفهمیم با هم بخوانیم با هم بشناسیم،  وقتی یکجا گفته می شود: خلفای من کسانی اند که ” یرون حدیثی” و امام صادق علیه السلام می فرمایند:” انّی جعلته علیکم حاکما ” و یک جای دیگر امام زمان عج می فرمایند:” و اما الحوادث الواقعه فارجعوا…” و روایاتی از این قبیل که ما قصد پرداخت تفصیلی نداریم .

این همه روایت هیچ جایی برای شک و تردید باقی نمی گذارند که ما یک نصب عامی داریم ، بعد خدای متعال این نصب عام را تفسیر کرده و تخصیص زده است ، که الآن کسی که از طرف من منصوب شده رسول الله است،  در زمان رسول خدا عالم عادلی که از طرف من منصوب شد ، رسول خداست و در زمان ائمه اطهار که نصب خاص داریم .هر جا که نصب خاص داریم تفسیر نصب عام است .

حالا اگر این تفسیر نصب عام را نداشتیم ، یعنی اگر دوران غیبت کبری آمد که نصّی بر خصوص این حاکم معین نداشتیم،  معنی اش این است که نصب عام همچنان مرجع ما خواهد بود.ما به آن نصب عام عمل می کنیم .

ما یک حرف اینجا داریم. تعبیر طلبگی مان این است که نصب خدا، نصب حاکم ، حکم است ،حکمی است که به یک موضوع تعلق می گیرد مثل احکام الهی .

خداوند می گوید : آب طهور است . در آیه ۴۸ سوره فرقان :” و انزلنا من السماء ماء طهورا ” یا در روایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به طهوریّت ماء ، اشاره شده است.ماء طاهر است و مطهِّر ” الطاهر بذاته و یطهِّر ” این حکم است که ” ماء” فی نفسه طاهر است و طاهر کننده است.حکم موضوع چیست؟ شارع وقتی حکم صادر می کند ، هر حکمی بسوی موضوعی رفته است!این حکمی که روی موضوع رفته است،  به دو شکل جعل می شود : یکی به شکل قضیه ی “خارجیه ” و یکی به شکل قضیه ی” حقیقیه”  ، این خارجیه و حقیقیه ، اصطلاح فقهی است . فرق می کند با اصطلاحات منطقی و فلسفی .

قضیه خارجیه : با این آب وضو بگیرید ( آبی که در مقابل شماست)

”     حقیقیه   : موضوع را عام مطرح می کند ، می گوید با آب وضو بگیرید . خوب آنجا که قضیه خارجیه است ، یعنی خودِ حاکم حکم می کند و موضوع حکم را هم خودش مشخص می کند .اینجا فقط وظیفه ی مکلف چیست؟ فقط اجرای حکم و عمل به آن است.چون همه ی خصوصیات حکم بیان شده است ، و هم موضوع حکم را خود شارع با تعیین آن موضوع خارجی معلوم کرده است.وقتی گفته است :” من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه ” اینجا قضیه خارجیه است. یعنی حکمی را خدای متعال صادر کرده است ، این حکم چیست.؟وجوب اطاعت از علی ابن ابیطالب علیه السلام.  این حکم وجوبِ اطاعت،  موضوعش علی علیه السلام است.

ائمه اثنی عشر هم ، آنها همین آورند.از همین قبیل که نصب ائمه اثنی عشر حکم به وجوب اطاعت که معنی نصب آنهاست برای فرمانروایی به نحو قضیه ی خارجیه بیان شده است، گفته این شخص !!!

اما در زمان غیبت کبری گفتیم: نصب خاص وجود ندارد .نصب خاص وجود دارد ولی دسترسی به او امکان پذیر نیست. به امام زمان عج دسترسی نداریم ،وقتی دسترسی نداریم آن نصب عام تکلیف ما خواهد بود که به آن نصب عام یا به آن حکم عام بر اساس قضیه ی حقیقیه بیان شده ، یعنی گفته اند : عالم عادل با کفایت که بتواند این کار را انجام دهد،  این اطاعتش واجب است. یعنی فرمانروای فقیه .

اینجا حکم به نحو قضیه ی حقیقیه بیان می شود. تعیین مصداق وظیفه ی منِ مکلف است، یعنی من باید بروم ، ببینم ،فقیه عادل کیست؟و از او اطاعت کنم .

اگر حکم به نحو قضیه ی خارجیه بیان بشود، یعنی موضوع حکم مشخص است ، خدا خودش موضوع را معلوم کرده است،  تکلیف منِ مکلف فقط اطاعت و اجراست ، و دیگر تکلیف تحقیق ندارم، اما اگر حکم به نحو قضیه ی حقیقیه بیان شده باشد،  تکلیفم چیست؟ نه تنها اجرا بلکه قبل از اجرا باید مصداق آن را پیدا کنم .

نصب عام در زمان غیبت کبری،  نصب فقیه عادل است. از فقیه عادل باید پیروی کنی .” اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم” بعد ادله ی دیگر آمده گفته او باید عادل باشد ، باید با کفایت باشد.

فقیه عادلِ با کفایت این واجب الطاعه است در دوران غیبت کبری. فقیه عادل با کفایت منِ مکلف ، باید بگردم پیدا کنم! مثل اینکه بگویند با آب پاک باید وضو بگیری ، باید من آب پاک را پیدا کنم . آیا این آب پاک است یا نیست؟ باید منِ مکلف مشخص کنم . یک وقتی می گوید با این آب وضو بگیر؛ دیگر اینجا لازم نیست تحقیق کنم که پاک است یا نه؟ ولی موضوع وقتی عام است ، تکلیف منِ مکلف چیست؟ بروم و مصداق این موضوع را تشخیص دهم.

این موضوع عام هم دو شکل دارد :

۱. تشخیص موضوع نیازی به تخصص ندارد ، موضوع عام،  عادی است، مثل آب که می گوید با آب پاک وضو بگیرید و اینکه آب پاک چیست؟ منِ انسانِ عادی هم می توانم بفهمم ، آب پاک کدام است.

۲- .تشخیص موضوع نیاز به متخصص دارد مثلا : گفته به پزشک مراجعه کن و دارای این خصوصیات باشد ،پس باید برای پیدا کردن پزشک با این خصوصیات باید از پزشکان مطمئن سوال کنم که این پزشک که می خواهم به او مراجعه کنم آیا دارای این شرایط هست یا نه؟

می خواهم خانه ای بسازم ، نیاز به یک مهندس عمران دارم ، به یک مهندس معماری دارم ، از چه کسی سوال می کنم ؟ از کسی که در این زمینه شناخت داشته باشد و خِبره ی این کار باشد ، و سوال می کنم که مهندس قابل اعتماد تد و کیست.

وقتی موضوع یک حکم الهی که موضوع عامی بود، که در تشخیص مصداقش به متخصص نیاز داشتیم، باید به اهل خِبره مراجعه کنیم در تشخیص ِ مصداق آن موضوع اینجاست، که مجلس خبرگان شکل گرفته،  مجلسی که جمع شده اند در آن .خبرگان و کارشناسان فقیه شناس و فقیه عادلِ با کفایت شناس ، و این فقیه عادل با کفایت را تشخیص می دهند. بهترین شکل تشخیص فقیه عادل با کفایت این است ، که خبرگان همه ی مردم جمع شوند ، حالا می شد مجلس خبرگان نداشته باشیم، بگوئیم مردم به دو خبره مراجعه کنید ، بیّنه داشته باشیم .برای اینکه ما بتوانیم اینها را به وحدت نظر برسانیم ، راه عقلایی اش چیست؟ اینها را یکجا جمع کنیم و بعد از آنها نظر بخواهیم و نظر اکثریت آنها را بگیریم . نظر اکثریت آنها می شود کاشف آن فقیه بهتر که می تواند فرمانروایی کند .

این خلاصه بحث ما در نظام سیاسی بود و بحث آینده می پردازیم به فقه نظام اقتصادی ان شاءالله.   والسلام