متن سلسله مباحث نظام حکمرانی دینی جلسه پانزدهم ( جلسه اول فقه نظام فرهنگی اسلام)

جلسه پانزدهم فقه نظام

 جلسه اول فقه نظام فرهنگی اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما در این جلسه فقه نظام فرهنگی یا به تعبیری فقه فرهنگ است .

مباحث فقه فرهنگ بسیار دامنه دار است ، همان طوری که شیوه ی ما در مباحث پیشین هم بود در حقیقت تلاش می کنیم یک فهرستی از مباحث را ارائه کنیم ، با توضیحاتی که به طور اجمال بتواند یک شمائی کلی از مبحث فقه فرهنگ یا فقه نظام فرهنگی را بتوانیم خدمت دوستان تقدیم کنیم.

تعریف فرهنگ

سلسله مباحث نظام حکمرانی دینی جلسه 14

اینجا چند بحث است ، ما بحث کردیم که تعریفی را روانشناسان و جامعه شناسان و دیگران دارند ، در اصل مطلب بحث کرده ایم ، ولی نتیجه ای که گرفته ایم این است که فرهنگ عبارت است از:

منظومه ی کُنش ها و واکنش های اجتماعی مبتنی بر پذیرفته های شایسته ها و نا شایسته ها و به تعبیری معروف ها و منکرها

اگر بخواهیم فرهنگ یک جامعه به تعبیر فقهی مطلبی بگوئیم،  می گوییم ” ما یُعرَف و ما یُنکَر ” این معروف و منکری که در قرآن کریم این همه بر روی آن تاکید شده است ، همان فرهنگ یک جامعه است.

چه چیزی را در جامعه معروف بشناسند و چه چیز را منکر بدانند . چه چیزی در یک جامعه شایسته است و چه چیزی ناشایسته است.

این مجموعه یا منظومه ی شایسته ها و نا شایسته هایی که در یک جامعه پذیرفته می شود ، این فرهنگ آن جامعه می شود.

ما اینطوری تعریف کرده ایم ، اگر بخواهید خیلی دقیق بشوید ، عبارت متن تعریف این است در نوشته های من:

منظومه ی پذیرفته و مقبول شایسته ها و ناشایسته ها یا معروف ها و منکر ها در کُنش های اختیاری فرد در اجتماع و کُنش های اجتماعی

اینکه می گوییم کُنش های اختیاری معلوم است . چون انسان کُنش هایی که دارد یک سری کُنش های طبیعی است و اختیاری نیست ، ولی مقوله ی فرهنگ حوزه اش کُنش های اختیاری – اجتماعی است که گزینش در آن وجود دارد .

این که می گوییم کُنش های اختیاری فردی ِ درون اجتماعی یا اجتماعی،  چون فرهنگ مقوله ای است که در جامعه شکل می گیرد و کسی که تنها زندگی می کند برایش فرهنگ مطرح نیست .

اما این فرهنگی که در جامعه شکل می گیرد گاهی کُنش آن کُنش فردی است در درون جامعه ، مثل اینکه انسان چگونه بپوشد ، چگونه سخن بگوید ، چگونه غذا بخورد ، چگونه ساختمان بسازد  و بسیاری از رفتارهای اجتماعی فردی که همه ی اینها کُنش های فردی است اما درون جامعه رُخ می دهد

یک سری کُنش هایی هم داریم که ۱۰۰٪ جمعی است و اصلا کُنش ، یک کُنش جمعی است.

کنش های فردی درون اجتماعی

لذاست که در مقوله ی فرهنگ گفته ایم کُنش های اختیاری فردی درون اجتماعی و کُنش های اجتماعی،  که این ها را به ۳ بخش یا نوع بزرگ قابل تقسیم می دانیم :

کُنش های پنداری ۱-

کُنش های گفتاری ۲-

کُنش های رفتاری ۳

قبل از اینکه اشاره کنیم به این کُنش ها ، به این نکته اشاره می کنیم که ، ما گفتیم در تعریف فرهنگ که منظومه ی پذیرفته شده و مقبول در کُنش های اختیاری ، چرا گفتیم کُنش های اختیاری ! قید اختیاری که آوردیم معلوم می شود که این فرهنگ در همه ی شعبه های آن  یک کُنش مسئولیت آفرین است ، یعنی آدمی در برابر کُنش های فرهنگی خود مسئول است . چرا که این کُنش اختیاری است و هر کُنش اختیاری مسئولیت آفرین است ، چون ، گزینش می کند ، که اینگونه رفتار کند یا آن گونه رفتار کند . یعنی رفتارش چون اختیاری است مسئولیت دارد و باید پاسخگو باشد

بنابراین ۳ نوع کُنشی که گفتیم و منظومه ی فرهنگ را تشکیل می دهند ؛ پنداری و رفتاری و گفتاری . همگی این ۳ گونه کُنش ها همه مسئولیت آفرین هستند یعنی آدمی در مقابل آنها مسئولیت دارد .

کُنش ها پنداری از آن چیزهایی است که خیلی مهم است ، یعنی از مفترق الطرق های بین تمدن اسلامی و تمدن غربی همین قسم اول از فرهنگ است

آیا کُنش های پنداری مسئولیت آفرین هستند یا نه ؟

یعنی چه کُنش های پنداری ؟ آیا من حق دارم به هر ایده ای عقیده داشته باشم ؟ ایده ی راست یا درستی است و بپذیرم ؟ و لو ایده است و عقیده است آیا من حق دارم هر عقیده ای را بپذیرم ؟ آیا هر عقیده ای از آن نظر که عقیده است محترم است ؟ آیا هر ایده ای از آن نظر که ایده است شایسته ی احترام است ؟ خیر

کُنش های پنداری هم مثل کُنش های گفتاری و رفتاری دو قسم هستند

کُنش های شایسته ۱-

کُنش های ناشایسته ۲-

ما پندارهای داریم که این پندارها ، پندارهای ناشایسته هستند ؛ یعنی اگر کسی چنین پنداری را بپذیرد،  به خود ستم کرده است ، و اگر بعضی از پندارها که اگر نپذیرد به خود ستم کرده است

در منطق اسلام و در فرهنگ اسلامی اگر کسی حق را نپذیرد ، نپذیرفتن حق و به اینجا رسیده ام که این حق است و می دانم حق است و دلیل و برهان هم دارد ، ولی این را رد کنم و نپذیرم این ظلم است و بزرگترین ستم هاست ، نفس بزرگترین حقیقت هاست ! چه حقیقتی ؟ حقیقت ذات اقدس الهی و حاکمیت او بر جهان . این حقیقت که برترین حقیقت هاست،  بزرگترین ستم ها نفس این حقیقت است و او در دل و اندیشه و ایده ! و بزرگترین ستم ها

جایگزین کردن یک موجود دیگری که این جایگاه حق او نیست به جای خدای متعال نشاندن در حاکمیت ، کسی که به جز خدای متعال در حاکمیت به جای خدا بنشاند و معتقد بشود که او حاکمیت دارد ! این همان چیزی است که در  قرآن کریم از زبان لقمان به پسرش در آیه ۱۳ سوره لقمان می فرماید :

” وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ”

و (یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است. شرک ظلم عظیمی است ، پس این اولین مطلب مهم در فقه فرهنگ است که بدانیم انسان در برابر پندارهای خود مسئولیت دارد .

اینکه بگوئیم عقیده ی هر کسی محترم است ! خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مطهری را که می فرمودند : انگلیسی ها وقتی می خواستند ملت ها را استثمار کنند و تحت استعمار خود در بیاورند ، گاهی اندیشه ها و عقاید خرافاتی آن جوامع را تقدیس می کردند ، تا بتوانند از طریق این خرافات بر مردم مسلط شوند . مثال می زدند که : وقتی ملکه انگلیس وارد هند شد زمانی که می خواست وارد معبد هندوها شود ، دیده بود که هندوها پا برهنه وارد معبد می شوند  او از مسافت دوری از کالسکه پیاده شد و پا برهنه شد و وارد معبد هندوها شد . یعنی بیش از خود هندوها برای معبدشان به ظاهر احترام قائل شد ، فقط برای سلطه گری بر جمعیت ها عمل نا مقدسی را مقدس جلوه می دهند و یا بیش از حد عمل مقدسی را تقدیس می کنند

در طرف مقابل هم همین طور است ، گاهی حق هایی هست و ایده های حقی وجود دارد که ملتی یا جمعیتی به آن اعتقاد دارند و این تقدیس شایسته ی اندیشه ی حق است ، آن اندیشه ای شایسته ی تقدیس است که حقیقت داشته باشد و حق باشد ! سعی می کنند که تقدیس ملت ها به اندیشه های حقیقی شان را زیر سوال ببرند یا توهین کنند

یکی از اهدافی که در اروپا و آمریکا می بینید ، گاهی حکومت ها و استعمارگران بی شرم از هتک قرآن کریم یا رسول اکرم صلی الله علیه و آله حمایت می کنند برای قداست شکنی باورهای صحیح جوامع است .

از یک سو باورهای غلط را در بعضی جوامع بیش از اندازه تقدیس می کنند ، می گویند هر ایده ای و اندیشه ای محترم است . نه ! هر عقیده ای محترم نیست ! عقیده اگر عقیده ی باطل بود که اصلا حرمتی ندارد . اگر عقیده ، عقیده ی حقی است و برهان بر حقانیت دارد این قابل تقدیس است ، قابل احترام است . مهم ترین حقیقت قابل تقدیس ، وجود خدای متعال است ، به عنوان حاکم و فرمانروا و آمر . نه خدایی که آنان معتقدند ! حاکمیت خدای متعال پذیرفتن و نپذیرفتنش مهم است ، چرا که نپذیرفتن او یعنی پذیرش باطل .

لذا این از بدترین شرک هاست . این که شرک عظیم است ، چون پذیرفتن یک حاکم دیگری ، جایگزین کردن حاکمی غیر از خدای متعال به جای خدا ، این بدترین خیانتی است که ممکن است انسان به خود و جامعه ی بشریت روا بدارد .

لذا این مقوله مقوله ای است در فرهنگ اسلامی به عنوان ظلم و ستم معرفی می شود . بنا بر این انسان در برابر پندارها و گفتار ها و رفتارهای خودش مسئول است . مسئولیت او چیست ؟ مسئولیت او این است که چه در عرصه ی رفتار و چه در عرصه ی پندار و چه در عرصه ی گفتار ، کُنشی که انجام می دهد در چارچوب ارزش ها و شایسته ها باشد ، به تعبیر فقهی ما عقیده ای که معروف

است گفتار معروف که در آیه ۲۶۳ بقره :” قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها اذی والله غنی حلیم ” همچنین باور معروف ، یعنی معروف را باور داشته باشد . باورهای نیکو ، گفتارهای نیکو ، پندارهای نیکو و رفتارهای نیکو ، مجموعه ی آن چیزی است که ما از آن به فرهنگ جامعه تعبیر می کنیم ، که معیارهایی که بر اساس آنها نیکو بودن یک پندار یا گفتار یا رفتار تعیین می شود ، این منظومه ی شایسته ها که به فرهنگ یک جامعه تعبیر می شود ، بر اساس آن رفتارها و پندارها و گفتارهای نیک تعیین می شود .

 

 

 

 

رابطه ی عدل و فرهنگ

از همین جا به مفهوم عدل می رسیم رابطه ای که بین عدل و فرهنگ وجود دارد

عدل یعنی چه؟ آزادی انسان در پندارها و گفتارها و رفتارها ، اما در چارچوب معیار ها و ارزش های صحیح و نیکو ! این که انسان آزاد باشد حق را پندار خود داشته باشد ، پندار حقیقی را داشته باشد یا بتواند باور حق را بپذیرد ، این آزادی انسان است ، انسان آزاد باشد و بتواند گفتار حق را بگوید و بتواند رفتار حق را انجام دهد ، این آزادی است . آزادی فراتر از چارچوب این ارزش ها یعنی اینکه انسان آزاد باشد پندار و باور ناحق را بپذیرد ! این ستم است ، آزادی نیست ، عدل نیست ، بلکه ستم است . اینکه آزاد باشد و بت اند گفتار باطل را بگوید یا در جامعه اشاعه بدهد ، آیین یعنی ستم که نباید چنین بشود اینکه انسان آزاد باشد رفتاری که این رفتار باطل است ، رفتار شکننده نسبت به معیارهای و ضد معیارهای حق است ، اینها ستم است.

نیکوکاری رابین هودی

دقت کنید ! این ” رابین هود ” را به عنوان یک نماد نیکوکاری مطرح کرده اند ، مخصوصا فرهنگ انگلیسی ، البته به تمام اروپا تعمیم اش

داده اند ، در حالیکه رابین هود یک دزد بوده و مال مردم را می دزدیده و بین فقرا تقسیم می کرده است.

داستانی در وسائل الشیعه ( ج۹ ص ۴۶۷) به نقل از اصول کافی از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نقل شده است که : شخصی بود از عارف نمایان که مردم او را به عرفان منسوب می کردند و او برای جذب مردم رفتارهایی می کرد که مردم او را بعنوان عارف و زاهد بشناسند . امام صادق علیه السلام می فرمایند این فرد را تحت نظر گرفتم و دیدم که مردم دورش را گرفته اند و او احترام زیادی می کنند، وقتی از مردم جدا شد به سمت بازار رفت و از یک مغازه دو میوه دزدید و به سمت نانوایی رفت و دو قرض نان از آنجا دزدید و زیر لباسش پنهان کرد و در مسیر یک میوه را به نیازمندی داد و همین طور بقیه میوه و نان ها را به نفرات دیگری داد . حضرت به سراغ او رفت و پرسیدند چه می کنی ؟مال مردم را دزدیدی و بین فقرا تقسیم کردی ؟ گفت : مگر نشنیده ای که خداوند در قرآن می فرماید :  آیه ۱۶۰ سوره انعام :” من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون ” یک مقداری هم به حضرت توهین کرد ، با اینکه ایشان را می شناسد و می گوید تو فرزند علی ابن الحسین هستی و این در قرآن هست ؛ متوجه نمی شوی ؟ من ۴تا حسنه مرتکب شدم و چهار سیئه ( که چهار حسنه ی من می شود ۴۰ حسنه)  که ۴ را از ۴۰ کم کنی ، ۳۶ تا می ماند ! این چه اعتراضی است ؟ حضرت فرمودند : این تویی که قرآن را نمی فهمی ! آیا قرآن نخوانده ای که خداوند می فرماید در سوره مائده آیه ۲۷ :” ….قال انما یتقبل الله من المتقین ” عمل باید بر مبنای تقوا باشد تا پذیرفته شود . عمل غیر متقی اصلا قبول نمی شود ! شما مال مردم را دزدیده ای ! این اصلا حسنه ای نیست. نه اینکه بگویی ۴ حسنه انجام داده ام ! اصلا هیچ حسنه ای انجام نشده ، با مال حرام ، با مال مردم به دیگران رسیدگی کردن که هنر نیست

چقدر تفاوت است بین نگاه فرهنگ اسلامی به یک مقوله و فرهنگ غربی به آیین مقوله

رابین هود شده نماد نیکوکاری که اصلا باید بدزدد و بعد به فقرا بدهد .چرا؟ در حالیکه در فقه اسلام و نظام اسلامی این اصلا نیکوکاری نیست.  نه اینکه یک مقدار نیکوکاری و یک مقدار بدکاری ! بلکه ۱۰۰٪ یک عمل مجرمانه است و با عمل مجرمانه نمی شود نیکوکاری انجام داد

این مقوله ی بسیار گسترده ای است در فقه اسلام و فرهنگ اسلامی

عملی که ذاتا عمل مجرمانه است نمی تواند به یک عمل مقدس تبدیل شود ، ولو اینکه از این عمل مجرمانه در راه خدمت به مردم یا کمک به مردم استفاده کند

این سیستم است ، در چارچوب ارزش ها و معیار ها،  رفتارها قابل تقدیس هستند . آزادی در چارچوب ارزش ها قابل تقدیس است . آزادی در انجام کُنش های خوب و نیک و ارزشمند و این کُنش ها فرق نمی کند چه کُنش ها پنداری باشد چه رفتاری و چه گفتاری.

 

هر عقیده ای محترم است؟

این غلط است که بگوئیم هر عقیده ای محترم است ، این در فرهنگ اسلامی ما مقبول نیست.  عقیده ی باطل ۱۰۰٪ غیر محترم است ، با عقیده ی باطل باید مقابله کرد و از بین برد.

انسان های با رفتارهای بد ، نتیجه عقاید باطل است و جامعه را آلوده می کنند . عقیده ی باطل مانند کرونا است . وقتی عقیده ی باطل در آب زلال یک جامعه ریخته شد و آلوده شد ، هر که این آب را بنوشد بیمار می شود و به هلاکت می افتد ، عقیده ی باطل اصلا احترامی ندارد

هنوز هم بعضی هستند که گاهی در لباس روحانیت یا استاد دانشگاه و امثال اینها هم باشند و ادعا کنند که هر عقیده ای محترم است ، این حرف غلطی است .عقیده ای محترم است که برهان قاطع حقانیت آن عقیده را اثبات کند ، اگر حقانیتش اثبات نشده یا بطلانش ثابت شده است ، چه احترامی دارد ؟ همچنین در کُنش های گفتاری که اینطور نیست که بگوئیم آزادی گفتار ، آزادی بیان ، هر که هر چه دلش خواست بگوید ، این غلط است به این معنا آزادی بیان ، آن بیانی که حق است ، آزادی آن مقدس است ، کسی که حق می گوید باید آزاد باشد ، جلوگیری از بیان حق ظلم و ستم است ، اما اگربیان ناحق شد و کسی بخواهد با بیانش حق را از بین ببرد یا جلوی حقی را بگیرد ، این نامقدس است و باید جلوی آن را گرفت .

هر بیانی توسط هر کسی آزاد نیست .لذا قلم و کتاب این طور نیست  که چون کتاب و قلم مقدس است ، پس هر نوشته ای مقدس است . اگر بیان و قلم و نوشته حق بود مقدس است و اگر باطل بود نامقدس است ، مثل هر جنایتی و تبهکاری است .آیا تبهکاری و جنایت فقط این است که چاقو به شکم مردم بزنند ! کسی که با گفتار باطل خودش حق را ضایع می کند و زیر پا می گذارد ، با بیان و قلم و نوشته اش این کمتر از کسی نیست که چاقو گرفته باشد و به شکم کسی فرو کرده باشد . در قرآن کریم این آیه کریمه خیلی عجیب است که می فرماید،  در سوره اعراف آیه ۱۴۶:” ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و اِن یروا کل آیه لا یومنوا بها و آن یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ….” یک جریان هایی هستند در جامعه ی بشری که قرآن کریم از آنها به به متکبران تعبیر می کند ، متکبران در مقابل حق ! این کسی که در برابر دیده ی حقی می ایستد ، ایده ای که برهان و دلیل دارد . در همین گفتگوها و مناظرات علمی کسی مطلبی را می گوید و دلیل آن را هم می گوید ، بعد طرف مقابل در برابر دلیل حرفی برای گفتن ندارد و می گوید قانع نشدم ! دلیل آورده ایم و مطلب حقی هم هست . رسول آمده است و قرآن آورده است و دلیل و برهان هم دارد ، چه دلیل قرآنی ، چه دلیل تکوینی ، چه دلیل تشریعی که قرآن آورده است ، ولی می گویند قانع نشده ایم.

در روایات اینچنین عنادهایی مطرح شده است . حتی در جریان شق القمر وقتی به خواست خودِ مشرکین ، حضرت انگشت اشاره را به سوی ماه گرفت و ماه به معجزه ی الهی به دو نیم شد که باز گفتند این سحر است .

در سوره اعراف آیه ۱۴۶ :

” …. وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلً …”

“..و اگر هر آیتی بینند به آن ایمان نیاورند و اگر راه رشد و هدایت یابند آن را نپیمایند و اگر راه جهل و گمراهی یابند آن را پیش گیرند..”.

هر چه نشانه و دلیلی برایشان بیاورید باز می گویند قانع نشده ایم . در برابر حق ایستادگی کردن ، پندار و عقیده ی حق را انکار کردن و نپذیرفتن با تمام دلائل و بینات و نشانه ها ، این نشانه ی تکبر است در مقابل حق.

در مسلّمات اسلامی (به مشترکات کاری نداریم) ما در همه ی آنها دلیل و برهان داریم.

کسی در برابر این قرآن سعی کند با اینکه حق است مخالفت کند اینها مشکل فرهنگی است که دارند.

اینها که گفتیم مبانی فقه نظام فرهنگی اسلام است.  حال یک تقسیم دیگری در مباحث فرهنگ داریم غیر از آنچه تاکنون گفته ایم.

دسته بندی دوم کنشها

۲ نوع گفتار بر اساس فقه  و در روایات آورده ایم و همچنین پندارها و رفتارها چندین نوع هستند که آورده ای

گفتارها و رفتارها گستره وسیعی دارند . ولی همه ی این کُنش ها چه در عرصه ی باورها و پندارها و چه در عرصه ی گفتارها و رفتارها،  باز هم دو قسم می شوند:

(هر سه کُنش در مورد فرد در اجتماع است) ۱-  فردی اجتماعی

۲- اجتماعی (هر سه کُنش در مورد اجتماع است)

کُنش های فرد در اجتماع ، که فرهنگ خُرد است و کُنش های اجتماعی فقه فرهنگ کلان است که تمامی حوزه های باورها و اعتقادات مذهبی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی را در بر دارد ، که مبتنی بر جهان بینی توحیدی باید باشد .

فقه فرهنگ کلان یا فقه فرهنگ اجتماعی باید عمدتا به وسیله ی دولت در جامعه ترویج شود .

رفتار اجتماعی یعنی رفتار حاکم و حاکمیت که در جامعه،  فرهنگی را اِعمال می کند و امر و نهی می کند ، بایدها و نبایدها و شایسته ها و نا شایسته ها،  همه فقه فرهنگ کلان هستند.

حاکمیت بر فرهنگ کلان جامعه مسئول است و جهت دهی غلط موجب ظلم و ستم به مردم است.

وقتی وزیر فرهنگ این جامعه همسرش را می کُشَد ! این آدم های نادان می شوند وزیر فرهنگ ! مایه ی تعجب است و یا وزیر فرهنگی داشتیم که می گفت : فرهنگ کار حاکمیت نیست ، کار حاکمیت اصلا فرهنگ نیست ! مردم هر چه پسندیدند و هر چه کردند و هر چه گفتند همان فرهنگی را که مردم دارند ، همان را ما باید نگهداریم و از او حمایت کنیم ! این غلط ترین مقوله ی فرهنگی است و این خود یک ستم فرهنگی به یک جامعه است .

می فرماید  در سوره جمعه آیه ۲ :” هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین ” تزکیه و تعلیم دو واژه ی رفاهی هستند که مقوله ی فرهنگ از آنها استنباط می شود و ماموریت حاکمیت این است . مسئولیت حاکم این است که فرهنگ سالم در بین مردم ترویج کند و مردم را با فرهنگ سالم آشنا کند و با فرهنگ ناسالم مبارزه کند،  اصلا ماموریتش این است ، چون آنچه که در بین مردم رایج است ، ممکن است فرهنگ ناسالمی باشد .

ما در مباحث مان  آورده ایم که چقدر اسلام با فرهنگ ناسالم اعراب مبارزه کرد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله چگونه با فرهنگ ناسالم اعراب مبارزه کرد و اصلا امیر المومنین علی علیه السلام چه زحماتی در مبارزه با این فرهنگ انجام دادند

با فرهنگ نادرست و باطل و زشت باید مبارزه شود ، و وظیفه ی مبارزه با چنین فرهنگی ، وظیفه ی حاکمیت است و حاکمیت موظف است فرهنگ درست را در بین مردم جا بیندازد و ترویج کند و با فرهنگ های نادرست و ناشایست صد در صد مبارزه کند.

وظایف حاکمیت در حوزه فرهنگ

فهرستی اجمالی از مقوله های مربوط به فرهنگ کلان را که وظیفه ی حاکمیت است ؛  این فرهنگ کلان را در چارچوب ارزش های مثبت در جامعه جا بیندازد و ترویج کند ، ارائه می کنیم ، البته فهرست کاملی نیست ولی نسبتا کامل است ، که در این مقوله ها ، فرهنگی است که حاکمیت فرهنگ سالم ، فرهنگ مثبت و فرهنگ خوب را در بین جامعه ترویج کند و به جامعه تعلیم بدهد و در بین جامعه بگستراند

۱- اخلاق :

اخلاق خوب  نیکو و مثبت که خودِ این گسترده ی زیادی دارد و بحث مفصلی ولی اجمالا ما می دانیم اخلاق یعنی چه ! زشت خویی ، ترش رویی ، بد خُلقی ، که در جامعه گسترش می یابد و جامعه را دچار مشکل می کند.

اخلاق اجتماعی وظیفه ی حاکمیت است که آن را اصلاح کند . در نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند :” انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” این بی خود نیست، مسئولیت مهمی است . یکی از مسئولیت های همه حاکمیتی چیست ؟ نشر و ترویج و تعلیم اخلاق سالم است

از طریق آموزش و پرورش باید انجام شود . یعنی اولین ماموریت آموزش و پرورش است حتی قبل از تعلیم، قبل از آموزش ، این مسئولیت ترویج اخلاق نیکو است در بین دانش آموزان ؛ از آن دوره ی مهد کودک تا دوره ی دانشگاه و بالاتر از دانشگاه که وظیفه ی حاکمیت این است که ترتیبی بدهد که اخلاق  خوب در جامعه گسترش پیدا کند .

ما می خواهیم معلم انتخاب کنیم . اول باید معلوم شود که معلم اخلاقش خوب هست یا نه ! همین طور دیمی بگوئیم هر کسی فلان تصدیق و مدرک را دارد ! با مدرک صِرف نمی شود معلم انتخاب کرد ، در کنار مدرک باید اخلاق خوب باشد . چه آقا چه خانم ! باید معلم اخلاق خوب داشته باشد.

این ها از مقوله ی فرهنگ کلان است ، که وظیفه ی حاکمیتی است

۲- تعلیم یا آموزش:

باید حاکم ، جامعه را از لحاظ دانش بالا ببرد . نه اینکه همه ی درس ها را خودش بدهد ، اینکه در قرآن می فرماید : ” یعلمهم ” نه اینکه خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله تشکیل کلاس بدهد و تک تک مردم را آموزش بدهد نه ! یعنی نظامی را قرار بدهد که در این نظام،  مردم به علم و دانش دست پیدا کنند و آن علومی که مورد نیاز آنهاست و آن علوم مثبت را نه ، هر علمی ! چون هر علمی را مقدس نمی دانیم .

علمی که در روایات تاکید شده ” علم نافع و علم ضارّ ” است، یک علم مفید است و یک علمی که اصلا ضرر رسان است و نفعی برای جامعه ندارد :” اللهمّ انّی اعوذ بک من علم لا ینفع ” یعنی علمی که علم مضرّ است ، نه اینکه فقط سود نمی رساند ، بلکه آدمی را در جای خودش نگه نمی دارد یا بالا می برد یا پایین می برد.

اگر بالا نبرد ، پایین می برد ، برای همین هر علمی و دانشی نافع نیست و مقدس نیست . این هم از مقوله ی دوم که مربوط به حاکمیت است . یعنی تعلیم جامعه به علم درست به علم نافع و زمینه سازی گسترش علم نافع در جامعه از وظائف حاکمیت است ، این هم از مقوله فقه فرهنگ کلان در اسلام است.

۳- ادبیات و زبان:

ادبیات از وظائف حاکمیت است که ادبیات شایسته و مفید را در جامعه گسترش دهد. مردم بتوانند خوب صحبت کنند ، خوب و زیبا سخن بگویند ، درست سخن بگویند .

ادبیات جزء فرهنگ کلان است .

۴- هنر:

مقوله ای اجتماعی است،  اگر کسی بخواهد تنهایی زندگی کند ، هیچ هنری شکل نمی گیرد ، مثلا کسی در جزیره ای زندگی کند به تنهایی هزار سال هم در آنجا زندگی کند هنری در آن جزیره شکل نخواهد گرفت ، هنری به وجود نمی آید .

هنر مقوله ای است که با تعامل طرفین به وجود می آید. هنرمند آن کسی است که کاری بکند که برای بیننده ها جاذبه داشته باشد و در بیننده اثر مثبت داشته باشد . تا بیننده ای نباشد ، تا شنونده ای نباشد ، اینجا شما هنری نخواهید داشت .

هنر هم درست و نادرست هست . یک آقا یا خانمی هنرمند است باید دید که هنرمند درست کاری است یا هنرمند بد کاری است .

هنر خوب را در جامعه ترویج می دهد یا هنر بد را ترویج می دهد . اگر یک هنری باشد که این هنر جامعه را به فساد بکشاند ، اگر به سود جامعه نباشد ، بلکه به زیان جامعه است .( من عرض می کنم در جامعه ی ایران خودمان خیلی از مشکلات اجتماعی که بعد از انقلاب خصوصا بعد از جنگ در جامعه به وجود آمد ، در نتیجه ی فیلم هایی بود که هنرمندان خودمان ساختند ،یک وقتی گفتم : در جامعه ی ما رسم بود و خیلی هم قشنگ بود ، که دختر و پسری  که می خ هستند ازدواج کنند همان خانه ی پدرشان چند سالی زندگی می گردند ، همه ی خانه ها این طور بودند . پدر و مادری که ۴۰ سال کمتر یا بیشتر کار کرده اند،  پولی جمع کرده اند و خانه ای فراهم کرده اند و ۲ تا ۳ تا اتاق دارد ، یک اتاق را هم برای عروس و داماد می گذاشتند که زندگی می کردند و بعد این عروس و داماد زیر چتر پدر و مادر که صاحب تجربه اند و تلخ و شیرین زندگی را چشیده اند و زیر چتر اینها بچه دار می شدند و به بچه هایشان رسیدگی می کردند تا وقتی که سر پای خودشان بایستند و کاری پیدا کنند ، گاهی هم بی کار بودند ، آیا مرد بی کار نباید زن بگیرد ؟ پسر بی کار بود و خانه ی پدری بودند و پدر کمک می کرد تا یواش یواش کار مناسبی پیدا می کردند و تجربه به دست می آوردند و زیر چتر والذین زندگی می کردند ، زیر چتر مهربانی پدر و مادر زندگی می کردند و ۴ یا ۵ سال یا ۷ یا ۸ سال می گذشت ، می توانستند برای خودشان کاشانه ای پیدا کنند ، خانه ای تهیه کنند ، طلاق رواج نداشت و بد اخلاقی های خانوادگی و رفتارهای ناشایسته بین همسرتان به وجود نمی آمد ، خیلی از نپختگی ها به وجود نمی آمد ، مسئله بارداری و نپذیرفتن بچه داری در جامعه رواج پیدا نمی کرد ، تا آمد که در این مملکت سریالی به نام چارخانه راه انداختند ، چه کردند با فرهنگ جامعه ی ما!  گفتند داماد سرخانه،  عروس سرخانه!  این را تبدیل کردند به لکه ی حیض در جامعه ی ما!  دیگر جوان شرمش می آید برود خانه ی پدری اش زندگی کند ، عروس شرمش بیاید در خانواده ی شوهرش زندگی کند.  شدند عروس و داماد سر خانه ! چه کردند با مردم ! یک سریالی به نام پدر سالار ، یکی هم سریال آقای گرفتار که اینها سریال هایی هستند که در جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته ، حتی در دوران شاه این طور سریالی ساخته نشد .

آیا بگوئیم اینها (سازندگان) آدم های درستی بوده اند ؟ هنرمند و هنر است ؟ نه خیر ! یک وقتی یکی از همین هنرپیشه ها فیلمی را تهیه کرده بود که منظره ی زشتی را نشان می داد نه اینکه اخلاقا زشت باشد ولی صحنه ی زشتی مثل رفتن به دستشویی را نشان داده بود .به او گفتند این خوب نیست و این مناظر نسبتا کریه و زشت را در فیلم نشان بدهید ! گفت : اینها واقعیت های جامعه است،  ما باید واقعیت های جامعه را نشان بدهیم ! این غلط ترین حرفی است که از یک هنرمند عاقل می شود شنید ! اینها که هنرمند نیستند . اینها چه هنری را در جامعه ترویج می کنند،  مگر می شود هر چیز بدی را بعنوان یک واقعیت ترویج کنید .

نشان دادن بعنوان ترویج ! مگر هر واقعیتی درست است و می شود نشان داد تحت عنوان اینکه واقعیت های جامعه است ، غلط کرده است هر کسی که گفته واقعیت های جامعه را چه زشت چه غیر زشت ، باید این را نشان داد  و مردم را با این واقعیت ها آشنا کرد . این حرف غلطی است ، آنچه در چشم مردم بناست بیاید ، آنچه به گوش مردم بیاید ، آنچه که خوب است  باید به چشم و گوش مردم چیزهای خوب را ارائه کرد و چیز بد را پنهان کردن  از بدیهیات فرهنگ اجتماعی ماست ، در ادبیات اسلامی از چیزهایی که باید پنهان شود و زشت است آشکار کردنش به عورت تعبیر می شود. عورت ، منظور عضو خاصی از بدن نیست، هر چیزی که زشت است باید پوشیده شود .

۴- رسانه

 

۵- شیوه های خوراک

۶- شیوه های پوشاک

۷- شیوه های آرایش

۸- معماری

۹- امتیازهای اجتماعی و شرافت های اجتماعی و پایگاه های اجتماعی

۱۰- حریم ها

همه ی اینها از مقوله های فرهنگ کلان است که باید به وسیله ی حاکمیت هدایت و تنظیم بشود ، کنترل بشود و آنچه مثبت است و سازنده و مفید است ، در جامعه گسترش پیدا می کند.  من با این روایت عرضم را امروز خاتمه می دهم که این روایت مربوط به همین فقه فرهنگ است ، که این روایت را هم مرحوم صدوق نقل می کند و هم مرحوم کلیمی،  روایت بسیار مهمی است :

” اوحی الله الی نبیّا من انبیائه اَن قُل للمومنین : اَن لا تاکلوا (لا تطعموا ) طعام اعدائی و لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تشاکلوا مشاکل اعدائی فتکون کما هم اعدائی ” خداوند وحی فرستاد به یکی از پیامبرانش که به مومنان بگو 🙁 منظور صیانت فرهنگی جامعه است ) خوراک دشمنان مرا نخورند ( غیر مسلمین ) ( سبک خوراکی است از آن خارجی هاست، این را ترویج نکنید در کشور اسلامی ) پوشاک دشمنان مرا نپوشید و شکل و قیافه تون را مثل شکل آنها نکنید (چون تاثیر دارد ) اگر چنین بکنید شما هم در جمع دشمنان ما قرار می گیرید.   والسلام .